۱۳۸۷ آذر ۴, دوشنبه

Jeu de Paume بخش دوم Jordi Colomer



در طبقه بالای نمایشگاه لس میلر نمایشگاه Jordi Colomer هنر مند مولتی مدیای اسپانیایی جریان داشت که دیدمش . 

Jordi Colomer  که معماری خونده در کارهاش به دنبال رابطه شهرنشینی و رابطه های انسانی میگرده و این کار رو در خلال چیده مانهایی انجام میده که رابطه خیلی نزدیکی با معماری دارند . مثلا با ساختن ماکتهای کاغذی از یک ساختمان مشخص و دویدن در کنار همون ساختمان  رابطه تماشاگرها رو با محیط زندگیشون به سوال میکشه ... این که آیا معماری جزئی از زندگی شهرنشینیه یا اینکه ما فقط  با توجه به کارآمدهایی که یک ساختمون داره با اون ارتباط برقرار میکنیم .

یا اینکه وقتی با بازیگوشی با قرار دادن ماکت ماشین مخصوص پاپ  به رابطه برقرار کردن با رهگزر ها میپردازه  ... همین بازی کردن با * هیچی * ها در زندگی و اینکه ما اونها رو وقتی ازشون یک موضوع (situation ) ساخته میشه چطور میبینیم  از مشخصه های مبرم هنر خوردی کولمر هستش . 

کار مورد علاقه من جایی بود که هنرمند دو زن بلژیکی رو که یکیشون فرانسوی زبان و اون یکی فلمیش زبان بودند رو جلوی هم مینشونه و در حالیکه یکی فیلم صامت از Murnau  بهشون نشون میده ازشون میخواد با زبان علامت با هم صحبت کنند ... صحبت با نظر روی فیلم شروع میشه و ادامه پیدا میکنه تا نظر روی سیاستمدار ها و کار خونه و و و .... همین پوچ بودن و در آوردن معنی ازش برای من نکته جالب اکسپو بود . 

از چیزهای جالب دیگه در اکسپو  صندلیهای در سالن بود ... صندلیهای رنگارنگ و بعضیهاشون صندلیهای aalto  یا Breuer که با احتیاط هوشمندی  برای نشستن تماشاگرها انتخاب شده بودند ... chaos در معماری ??

Jordi Colomer  تا ۴ ژانویه در Jeu de Paumme پاریس

Lee Miller و Jordi Colomer در Jeu de Paume




این آخر هفته هم به Jeu de Paume میدان کنکورد رفتم ... یکی هم در St Paul  هست .... نمایشگاه Lee Miller  عکاس مدل و خبرنگار آمریکای Vogue US در جریان بود ... نمایشگاه که با همکاری موزه Victoria & Albert  لندن تدارک دیده شده بود ۱۵۰ اثر از لی میلر در اندازه اولیشون نشون میده همچنین صحنه هایی از فیلم خون شاعر از Jean Cocteau رو که لی میلر در اون نفش اصلی رو بازی میکرده میشد دید .... لی میلر بعد از تجربه مانکنی در امریکا به پاریس رفتو عکاسی رو در پاریس پیش Man Ray یاد گرفت بعد از جنگ جهانی دوم به انگلیس رفت و به عنوان کارسپوندنت در Vogueشروع به کار کرد ... عکسهای می میلر از جمله بهترین عکسهای مستند جنگ هستند مثلا عکسهایی که در آپارتمان هیتلر بعد از خودکشیش گرفته بود یا عکسی که سنت مالو در فرانسه رو در حال بمباران شدن نشون میداد یا عکسهای داخاو و آشوویتز .... لی میلر از بنیانگزارنه solarisation در عکاسی هست تکنیکی که در اون جاهای روشن تاریک نشون داده میشند و با استفاده از این تکنیک تونست در  نیویورک در استودیوی عکاسیش مشتریهای بسیاری نزد هنرپیشه ها و اشراف داشته باشه ....

من از همه بیشتر عکسهای جنگی رو دوست داشتم به خصوص عکس فرمانده اس اس در حالیکه غرق شده و دختر شهردار لایپزیگ بعد از خودکشیش وقتی میفهمه که آلمانها شکست خوردند . 

Lee Miller تا ۴ ژانویه در Jeu de Paume پاریس .

۱۳۸۷ آبان ۲۸, سه‌شنبه

فیلم تجربه و نان و کوچه کیارستمی در MK2


و دیشب هم فیلم تجربه از کیارستمی رو در MK2 Beaubourg دیدم . تجربه که براساس فیلمنامه امیر نادری ساخته شده  داستان پسری در اوج بلوغ بود که در یک کارگاه عکاسی کار میکنه و عاشق یک دختری میشه و همین عشق کلی از کار میندازدش شبها با عکس مانکنها میخوابه در عکسهای مشتری زن کاوش میکنه ...  و از دختری که عاشقش میشه هیچی عایدش نمیشه ... یکی از معدود فیلمهای ایرانی که با ظرافت کامل  به بررسی اروتیسم و سکس   در دوران بلوغ میپردازه .....

این فیلم به مدت ۳۰ سال هم در ایران هم در خارج از ایران مجوز پخش نداشت !
 صحنه ای که پسر در رادیو به آهنگ اپرا گوش میداد خیلی تاثیر گذار بود ... یا صحنه ای که یه مرد سیبیلوی گنده داشت کفشای پسره رو واکس میزد 

یه فیلم کوچیک هم قبلش پخش شد که اسمش نون و کوچه بود که در اون یه پسری در حالیکه نون خریده بود متوجه میشه که یه سگ ولگرد نشسته و منتظرشه ... پسر مجبور میشه از روی ترس به سگه نون بده و سگه میاد و جلوی خونه اشون میشینه .... و منتظره طعمه بعدیش میشه :)  ساده خالص و بامزه ... 


۱۳۸۷ آبان ۲۷, دوشنبه

عکاسان مدرسه دوسلدورف در موزه هنر مدرن پاریس








پریروز هم به موزه هنرهای مدرن رفتم تا نمایشگاه Objectivités رو ببینم . ماه نوامبر در پاریس و چند تا دیگه از شهرهای اروپا ماه عکسه و همه جا میشه نماشگاه عکس دید . 
نمایشگاه مربوط به عکاسها و هنرمندهای فارغ التحصیل مدرسه هنر دوسلدورف Kunstakademie بود که از سال ۱۹۶۰ تا الان کارهاشون رو شامل میشد ... نمایشگاه با کارهای Gerhard Richter و Sigmar Polke که بیشتر به عنوان نقاش شناخته شده هستند شروع میشه و بعد به آثار Bernd Becher و زنش Hila که در مدرسه دوسلدورف معلم بودند ادامه پیدا میکنه این دو عکاس تخصصشون در عکاسی ساختمونهای صنعتی هست مثلا آبدارخونه ها ٫ کارخونه ها و پالایشگاهها ... و با کنار هم گذاشتن یک مجموعه ای از این عکس ها یک احساس بیطرفی و خنثایی هم به بیننده هم به موضوع میدند که از همینجاست که اسم نمایشگاه میاد ....یعنی موضوع گرایی ... که وقتی عکاس خودش و نظرش و عقایدش و دیدش در عکس محو میشه .... البته موضوع پیچیده اییه چون خود عکاسهای موضوعگرا کلی تلاش میکنند تا عکساشون جوری بشه که هست ... به قول یه دوستی it cost me too much to look   cheap ... :) و آدم وقتی عکسها رو میبینه میفهمه که یک نوع سوژه گرایی مرموزی درونشون هست ... 

نمایشگاه با عکسهای Hans -Peter Feldmann  ادامه  پیدا کرد فلدمن عکس رو به ابتدایی ترین ترکیب و ماده اش تقلیل میده ...مثلا عکسهای اتاق خوابش فقط با عکسهای تختش در موقع های مختلف روز و شب که همه مثل اکثر آثار عکاسهای مدرسه دوسلدورف به صورت سری در کنار هم قرار میگیرند . 
از دیگر عکاسهای حاضر Andreas Gursky بود که عکسهای بزرگی که از جمعیت و از زاویه بالا میگیره دیگه شناخته شده است یاThomas Struth  که در موزه های دنیا به جای عکس گرفتن از آثار هنری از مردم در حال نگاه عکس میگیره .... یا Thomas Ruff که با پرترت های ساکن و خنثئ اش تقریبا عکاس مورد علاقه منه ... عکسهایی که علیرغم بی بار بودنشون از نظر الکتریکی عمق غیر قابل باوری دارند .... یا Candida Höfer که از مکانهای عمومی مثل سالن کنسرت یا کتابخونه ها بدون اینکه آدمی توشون باشه عکس میگیره ... تا هم ع‍ظمت این بنا ها رو نشون بده و هم اینکه نیاز ی که این مکانها به زبون نمیتونند بیارند یعنی نیاز به پر شدن از آدم ! 

و عکاسی هم من نمیشناختم و در این نمایشگاه کشفش کردم Laurenz Berges  بود که در عکاسی از جاهای متروکه در خانه مثلا رنگی که از دیوار داره میریزه یا جارویی که در یک راهروی متروکه افتاده هم یک حس شاعرانه به ادم میده هم با این دورافتادگی که در عکساش میشه دید یک حس درد و بیکسی .... 

نمایشگاه واقعا خوبی بود اگه پاریس هستید حتما ببینید ... یا اینجا رو کلیک کنید اگه نیستید .... 

نمایشگاه تا ۴ ژانویه در موزه هنرهای مدرن پاریس ( نه ژورژ پمپیدو ) ....  


اکسپو Martin Margiela در Antwerp بلژیک  









هفته پیش هم بعد از بروکسل برای دیدن نمایشگاه Martin Margiela طراح بزرگ لباس بلژیکی به انتورپ رفتم . 
مارتن ماجلا از فارغ التحصیلان مدرسه مد در انتورپه که طراحان مطرحی رو مثل Dries Van Noten , Ann Demeulemeester , Bernard Wilhem & Vernoqiue Branquinho رو تحویل دنیای مد داده 

ولی مارتن مارجلا فرقش اینه که تا حالا کسی صورتش رو ندیده ٫ با کسی مصاحبه نکرده و آخر شوي های لباس هم خودش رو نشون نمیده .... اون در بین طراحان لباس در زمره conceptual  ترین هاست  و لباساش از زرق برق طراحان لباس ایتالیایی یا رومانتیسم خیلی واضح لباسای فرانسوی فاصله زیادی داره .... من که آرزومه یه روز بشه تو تهران دید لباساشو جای اون همه gucci & chanel

مثلا کارگاهی مه درش کار میکنه اسمش هست Maison Martin Margiela که در اون دستیاراش لباسای قدیمی رو احیا میکنند مثلا یکی از مانتوهاش تغییر یافته مانتوهای پزشکی فرانسوی دهه ۳۰ بوده ... یا اینکه در یکی از خطهای تولیدش به اسم دست ساز یا Artisanal  اونها ساعتها روی یک لباس کارمیکنند که مثلا از موی سر درست شده و فقط ۲ تا ازش میسازند ... امضاش هم اینه که تمام کارگاه و مغازه هاش در دنیا سفیدند مثل کارگاه های رنگ و فروشنده ها همشون مانتوی دانشجوهای پزشکی تنشونه .... 

مارجلا با این یک دست جلوه دادن مدلها و طراحاش و با پوشوندن صورت مدلها زیر عینکهای سایز خیلی بالا و یا با نشون ندادن خودش میخواد به بیننده همون بیگناهی و بیطرفی رو هنگام نگاه به لباسهاش بده ... چون ما وقتی نگاه میکنیم بیشتر محو مدلها یا زرق و برق مغازه یا مسایل دیگه هستیم تا خود لباس و مارجلا با این کاراش ما رو به اون خلوص نگاه کردن و لذت بردن از لباسهایی برمیگردونه  که پشتشون هوشیاری خوابیده ....

نمایشگاه نسبتا بزرگی بود و از چیزای خوبش این بود که بر حسب موضوع ویرایش شده بود مثلا  خراب کردن ساختار لباسها یا destruction  یا لباسهایی که چشم رو گول میزنند مثل لباس ابریشمی که روش نقش لباس بافتنی چاپ شده .... یا بخشی که لباسهای دست ساخته رو نشون میده یا کارتهای دعوت به دفیله های شوی لباس .... 

نمایشگاه martin margiela تا ۸ فوریه در ModeMuseum در شهر انتورپ . 

اکسپو Corpus Delicti در بروکسل







هفته پیش در بروکسل نمایشگاه Corpus Delicti رو در Palais de Justice  یا دارالقضای بروکسل دیدم و واقعا حال کردم . 
Palais de justice  بزرگترین بناییه که در قرن ۱۹ میلادی توسط انسان ساخته شده  و در اون ابهتش این نمایشگاه به نمایش چندین هنرمند هنر معاصر بلژیک پرداخته بود . از Wim Deloye همون هنرمندی که دستگاه تولید مدفوع ساخته بود یا خوکها رو خالکوبی میکرد تا Berlinde de Bruyckere که کاراش بیشتر با حیوانات مرده و پتو و پوشش سر و کار داره . 

نور داخل پاله دو ژوستیس و عظمت ساختمون به کارها جلویی دیگه داده بود . 

از کارهای جالبی که من خوشم اومد مثلا  یه اثر از Emilio Lopez-Menchero بود که مرد عظیم الجثه ایی رو بدون چشم و با دامن ساخته بود که یه رفرانس به فستیوالهای شهرهای فلاندر بلژیکه که در اون یه شخص وارد این مجسمه میشه و اون رو میگردونه در شهر ... و بدون چشم بودنش هم شاید به این دلیل خوب با ساختمان دادگاه میساخت چون همه ماها در برابر عدالت مثل آدمهای کور هستیم و رای دادگاه کاملا بیطرفانه است . عکسش رو میتونبد بالا ببینید . 

از کارای دیگه که خوشم اومد اسکلت در باشگاه بدنسازی بود اثر Pascal Benier که یکی از کاراش که خوشم میاد مجسمه دو تا خرسه یکی قهوه ایی و اون یکی قطبی که با هم در حال سکس هستند و اسمش هم هست bipolar perversion یا انحراف دوقطبی :) 
Corpus Deliciti تا ۲۱ نوامبر در Palais de Justice در بروکسل . 

۱۳۸۷ آبان ۱۶, پنجشنبه

هنر زندان در KW در برلین




و در یکی از آخرین بخشهای سفرم به برلین به Kunstwerke یا KW رفتم که یه موسسه هنری در Auguststrasse یا خیابون گالریها در محله Mitte در برلین هستش . 
نمایشگاه در مورد زندان بود ... از چند تا هترمند جوان دعوت شده بود زندان رو تفسیر کنند ... اصلا زندانی بودن چه حسی داره ... درون یک ۴ دیواری نشستن یعنی چی و چطور میشه محیط خارج رو با داخل پیوند داد وقتی هیچ دسترسی به خارج نیست ... مثلا از کارهای جالب اتاقهایی بودند که یک طرف در نوشته شده بود ورود ممنوع و طرف دیگه خروج ممنوع !
یا یک اتاق خالی و سفید بدون هیچی درونش ولی با سقفی که میشد گفت ۱۵ متر بلندیشه این احساس ترس و در عین حال کوچیکی در مقابل این اتاق دقیقا چیزی بوده که هنرمند میخواست ما داشته باشیم . 
نمایشگاه در ۳ طبقه ترتیب داده شده بود و شامل فیلم ٫ چیدمان و تعداد معدودی نقاشی بود ... در جای دیگه نمایشگاه یک هنرمند راهروی یک زندان رو شبیه سازی کرده بود که در اون چند تا اتاق زندان ساخته شده بود که همه شون شبیه هم بودند که میخواست این احساس برابری و تساوی آزاردهنده در زندان رو نشون بده ... این که در زندان جدا از اینکه بیرون چی بودیم همه برابریم !!! که خیلی نکته باحالیه.

برای دیدن بقیه عکسها اینجا رو کلیک کنید . 

نمایشگاه Geschlossene Gesellschagt یا جامعه بسته تا تاریخ ۱۶ نوامبر در Kunstwerke در برلین ادامه داره . 

بزرگرترین نمایشگاه Joseph Beuys در برلین  




و این هم گل سرسبد مسافرت من به برلین ... نمایشگاه جوزف بویس در Hamburger Bahnhof در برلین با نام Revolution sind wir یا انقلاب خود ما هستیم ! 
Beuys از بزرگترین هنرمند های قرن ۲۰ در آلمانی متولد شد که بین دو جنگ قرار داشت و بعد از جنگ جهانی دوم به یکی از جنجالی ترین هنرمندها تبدیل شد ٬ نظریه بویس که هر کسی هنرمند میتونه باشه از معروفترین حرفاشه و اون در تمام دوران عمرش سعی داشت این رو در خلال چیدمانهای هنریش بیان کنه...  (مثلا قفسی آهنی که سالها نگه میداشت و فقط هر از چند گاهی محتواش رو عوض میکرد یا وقتی خودش رو در نیویورک از فرودگاه با آمبولانس به قفس یک گرگ وحشی میرسوند و با گرگه ۱ روز تمام هم آشیانه بود و بعد بدون اینکه وارد شهر بشه دوباره به دوسلدورف برمیگشت ) 
بویس از سیاسی ترین هنرمندهای قرن ۲۰ هست او به دموکراسی غربی اعتقادی نداشت و اون رو فقط سودجویی لابیست ها و حزبهای سیاسی سودجو میدونست و همین جا بود که اصطلاح دموکراسی مستقیم یا Direkte Demoraktie رو در آلمان اواخر دهه ۶۰ و در اوج جنبشهای دانشجویی رواج داد حرکتی که به عقیده اون حکومت از تک تک ما شروع میشه نه از یک منبع خارجی ... این اهمیتی که بویس به فردگرایی که همیشه مثبت برداشت نمیشه برای من از مهمترین و باارزشترین دستاوردهای بویس هست  که اسم نمایشگاه هم به همون اشاره داشت . 

نمایشگاه واقعا بزرگ بود و بسیاری از سخنرانیهای بویس رو در جمع دانشجوها و مردم عادی شامل میشد از جاهای جالبش میشد به فعالیت بویس در جنبش درختکاری آلمان اشاره کرد که از شهر به شهر مردم رو به کاشتن درخت دعوت میکرد و در جایی گفت من فکر میکنم درختان از انسانها باهوشتر هستند . 
در قسمت دیگه نماشگاه چیدمانهای بویس به چشم میخورد که مثلا یک عصا که اسمش Eurasia Stab یا عصای اوراسیا بود بین نقشه غرب و شرق ناجی شده بود چون بویس اعتقاد داشت که هیچ صلحی در دنیای امروز بدون فهمیدن دنیای شرق توسط غرب بدون تلاش برای تطبیق دادن اون با ارزشهای غربی صورت نمیگیره . 
بسیاری نقاشی و طراحی هم از بویس به نمایش گذاشته شده بود . بویس اهمیت بسیاری به حیوانات میداد و در بسیاری از 
چیدمانهاش از اونها الهام میگرفت مثلا در جریان که ورنیساژ در دوسلدورف با خرگوش مرده اش در گالری راه میفته و به جایی که به مردم تماشاچی کارهاش رو نشون بده ٫ به خرگوشه مردم رو نشون میده :)

نمایشگاه خیلی خوبی بود و به طور عالیی کارا چیده شده بودند برعکس نمایشگاههای تنگ و خفه کننده در پاریس . این هامبورگه بانهوف در برلین هم خودش قبلا مثل موزه اورسی در پاریس یک ایستگاه قطار بوده بین برلین و هامبورگ و واقعا بزرگه ... در زیرزمینش هم مجموعه Flick نگه داری میشه که میشه گفت معادل آلمانی Saatchi در انگلیس هستش . 

Jospeh Beuys تا ۲۶ ژانویه در Hamburger Bahnhof در برلین 

برای دیدن بقیه عکسها اینجا رو کلیک کنید . 

۱۳۸۷ آبان ۱۵, چهارشنبه

نمایشگاه Jeff Koons در Neue Nationalgalerie در برلین








روز شنبه هم در برلین بودم و به نمایشگاهی که تازه باز شده بود رفتم نمایشگاهی از چند تا کارهای Jeff Koons هنرمند معروف آمریکایی که کیچ رو در مجسمه های غول پیکر پیاده میکنه ببینم .  نمایشگاه در Neue Nationalgalerie در برلین بود که خود ساختمون موزه اثر Mies Van Rohe خودش یک شاهکار معماریه مدرنه .  
نمایشگاه با اسم Celebrations عرضه شده بود و اکثر آثار هم هم از نظر رنگ و هم شکل در مورد جشن بودند .  در نمایشگاه عکسی نمیشد بگیری و کلی روی این قضیه جدی بودند با این حال من چند تا عکس گرفتم از بیرون و از داخل :) 
همون شب در گالری Max Hezler که از گالریهای مورد علاقه من در برلین هستش یک نمایشگاه کوچیک از کارهای نقاشی Jeff Koons برگزار شده بود که اون هم دیدمش در واقع نقاشیهاش بیشباهت به کارهای چاپی اندی وارهول نبودند با این تفاوت که یه کمی آبستره تر . 

برای دیدن بقیه عکسهای نمایشگاه اینجا رو کلیک کنید .   برای دیدن دو تا از نقاشیهای Koons در گالری Hetzler اینجا رو کلیک کنید . 

نمایشگاه Jeff Koons در Neue Nationalgalerie در برلین تا ۸ فوریه ۲۰۰۹ . 


۱۳۸۷ آبان ۱۴, سه‌شنبه

تئاتر هتل با دید زیبا در Kammerspiele در مونیخ




هفته پیش آلمان بودم و در مونیخ نمایش هتل با دید زیبا از Ödön von Horvath نمایش نامه نویس مجارستانی رو در Kammerspiele مونیخ که یکی از بهترین تئاترهای آلمان هست رو دیدم . 
داستان در مورد یک هتل در حال ورشکستگی هستش که مهمانی نداره و تنها صاحبش و چند تا آدمی که همیشه اونجا پلاس هستند در اون سکونت دارند از همین رو اینها صبح تا شب در حال دعوا و مناظره هستند تا اینکه سر و کله یه دختر زیبا پیدا میشه که میخواد پدر بچه اش رو پیدا کنه چون که تابستون پیش در هتل سکونت داشته و همه اون رو یک فاحشه فکر میکنند تا اینکه معلوم میشه که پول داره و میخواد پول رو به پدر بچه اش بده و در این حال همه بهش علاقه مند میشند .... 

داستان در دهه ۲۰ میلادی اتفاق افتاده و این حرص و علاقه شدید همه به پول و ایمان به جامعه سرمایه داری در اون به طور واضح دیده میشه . 
کارگردان این نمایشنامه Christiane Pohl هست که یکی از بهترین کارگردانان تئاتر در کشورهای آلمانی زبان به شمار میره . 

نکته جالب در مورد Ödön von Horvath  اینه که در تمام زندگیش از رعد وبرق وحشت داشته و أخرش هم در پاریس خیابان شانزه لیزه رعد و برق میگیردش و میمیره !!! از آثار دیگه و معروفش میشه به  داستانهایی از جنگلهای وین  اشاره کرد که در اواخر دهه ۲۰ نوشته شده و اوضاع وخیم اقتصادی اون زمان رو نشون میده . 
اسم آلمانیه این نمایش Zur schönen Aussicht  بود .
 
برای دیدن یک ویدئوی کوچک از این نمایشنامه میتونید اینجا رو کلیک کنید . 


۱۳۸۷ آبان ۸, چهارشنبه

نمایشگاه پوستر از فنلاند در موزه هنرهای تزیینی Arts decoratifs








۲ روز پیش نمایشگاه پوسترهای فنلاند رو در موزه هنرهای تزئینی دیدم  . هر سال در پاریس یک کشور اروپایی ازش دعوت میشه تا درستاوردهای فرهنگی خودش رو نشون بده مهمان امسال هم فنلاند هشتش  . 
در کشور فنلاند یک جنبش گرافیکی خیلی قوی وجود داره که هم از هنر پوسترهای فرانسوی اوایل قرن بیستم الهام گرفته هم از مکتب روس و لهستان ( مدرسه ورشو )  . در این نمایشگاه حدود دویست پوستر از اوایل قرن تا همین امروز وجود داشت . کشور فنلاند به دلیل رفاه اجتماعی بالایی که داره تبلیغات مواد مصرفی در اون رونق خوبیداره و این همون چیزیه که هنرمند های گرافیست دنبالشند  جامعه مصرفگرا که ارزش بالایی برای تبلیغات قائل میشه . از Marimekko طراح پارچه به عنوان معروفترین صادرات هنر گرافیکی فنلاند یاد میشه که در دههای ۷۰ و ۸۰ با پارچه های رنگارنگ صنعت پارچه رو دگرگون کرد . برای دیدن چند تا کارش اینجا رو کلیک کنید.

شهر لاهتی در فنلاند مرکز جنبش پوستر در این کشوره و از هنرمندهایی مثل Erik Bruun , Gallel Kallela & Erik Vaas نام برد  هنرمند مورد علاقه من Erik Bruun  بود که همون هواپیمای شبیه ماهی رو طراحی کرده . نمایشگاه کوچولو ولی خیلی خوب !

برای دیدن عکسهای من از این نمایشگاه اینجا رو کلیک کنید . 

تا ۲۶ اکتبر در Musée des arts decoratifs پاریس 

Fiac قسمت دوم در موزه لوور



فیاک یک قسمت کوچکتر هم داشت که در موزه لوور برگزارشد . بیشتر گالریهای مستقل که هنر مند های جوونتر رو نشون میدند اونجا جمع میشند در حالیکه در گران پاله یک کمی کارها محافظه کارانه تره .
از گالرهای جالب لوور میشه از Lombard Freid Project نام برد که با کار جالبی از Mounir Fatmi هنرمند مراکشی الاصل حضور داشت . اسم کار بود conspiracy project یا پروژه خیانت که در اون تمام کتابهای مذهبی از تورات و قران و انجیل در کنار هم گذاشته شده بودند و با سیم به هم متصل شده بودند انگاریکه در حال برنامه ریزی یه خرابکاری هستند یا اینکه هنرمند میخواست یه جورایی بگه بابا اینا که همه از یه قماشند ! برای دیدن چند تا عکسش اینجا رو کلیک کنید . 

گالری جالب دیگه گالری Max Wigram  از لندن بود که  Mustapha Hulusi هنر مند قبرسی الاصل رو معرفی کرده بود که اکثر نقاشیهاش از گل های خشخاش هستند . برای دیدن چند تا از کاراش اینجا رو کلیک کنید . 

در این فسمت فیاک جایزه مارسل دوشان Prix Marcel Duschamp هم که معادل فرانسویه Turner Prize هست به بهترین هنرمند ساکن فرانسه اهدا میشه .  

۱۳۸۷ آبان ۴, شنبه

FIAC یا فستیوال هنر معاصر در پاریس





(Foire international de l'art contemporain) یاFIAC  هر سال همین موقعها شروع میشه که من هم امروز رفتم و دیدمش . هدف جمع کردن کلی گالری هنری زیر یک سقفه (و چه سقفی قشنگتر از سقف گران پاله در پاریس ) تا هم فروش رونق بگیره هم ملت بهره ببرند البته فکر کنم بیشتر دلیل اوله . فیاک ۵ یا ۶ روز بعد از   Frieze بر گذار میشه که همتای لندنیش هست با این تفاوت کوچک که فیاک بر خلاف فریز فقط به هنر معاصر نمیپردازه بلکه  هنر مدرن اوایل   قرن تا دهه ۶۰ ۷۰ رو هم شامل میکنه . 

امسال هم با وجود رکود اقتصادی و کاهش قیمتها در حراجهای ساتبی ٬ کریستیز و دوپوری و لوکزامبورگ بازهم شاهد حضور گالریهای همیشگی بودیم و فروش هم ادامه داشت مثلا تمام نقاشیهای هیتلر که در گالری white cube عرضه شده بود همون ۲ ساعت اول فروش رفت . البته در همون وایت کیوب برادران Chapman که آلت جنسی مرد در کاراشون بسیار تکرارمیشه روی همون نقاشیها باز کار کردند و دستکاریشون کردند و اسمش شد "اگر هیتلر هیپی بود چقدر دنیا جای خوبی میبود !"

جدا از اون در گالری مورد علاقه من از زوریخ یعنی Bob van orsouw میشد چند تا کار از شیرانا شهبازی هنرمندجوان ایرانیرو دید که خیلی با کیچ های دهه ۶۰ شمسی بازی میکنه تو کاراش ( چای شهرزاد یادتونه که ) واسه دیدن یکی از کاراش که در فیاک بوداینجا رو کلیک کنید .
چند تا کار هم گه گدار از شیرین نشاط دیدم وگرنه ایرانی دیگری ندیدم . 
گالریهای دیگه که من خوشم میاد و اونجا بودند Timothy Taylor از لندن گالری Yvon Lambert از پاریس گالری Nathalie Obadia از پاریس که در بروکسل هم شعبه زده و متخصص هنرمندهای جوان هنوز کشف نشده است . 
گالری Hauser & Wirth اززوریخ و لندن که از اون گالریهای کارکشته است و امسال با اثر   که یک ماشین بمبگذاری شده بود حضور داشت(برای دیدنش اینجا رو کلیک کنید) و همچنین چند اثر از Louise Bourgeois .  

هنرمندی که این دفعه کشف کردم از گالری timothy taylor بودو اسمش هم هست ....LUCY WILLIAMS  دو تا اثر بیشتر نداشت ولی همونا کافی بودند تا منو عاشق کنه !! کارهاش مثل کارهای Sarah Morris خیلی وارد معماری میشه ولی با ابعاد کمتر ودقت بیشتر ماکت ساختموتهایی رو میسازه که میشه گفت ورژن مدرن ساختمونهای برلین شرقی هستند با همون سردی و خشکی ولی در عین حال زیبایی و اکثرشون پس زمینهاشون گلدوزی شده :) برای دیدن یک عکس از کارای لوسی ویلیامز در فیاک امسال اینجا رو کلیک کنید .   

وقتی هم که وقت تموم شد (ساعت ۸ شب ) و خواستم برم جلوی در آقایی یک نوشته رو خودش نصب کرده بود و نوشته بود که دنبال دختر خوشگل میگرده که اتمام جالبی بود واسه عکش اینجا رو کلیک کنید 

و آخر نماشگاه هم این میمون تئالرال رو دیدم که جالب ترین اثر به دور از هیاهوی فیاک بود ... هم ترسناک بود هم خنده دار مثل یه رویای بچگی !  دریوتیوب لینکش اینجا ست  و گرنه بالای صفحه سمت راست گذاشتمش . 

همه عکسایی رو که گرفتم رو اینجا ببینید  خیلی شلوغ بود و من هم این دفعه کم حوصله پس به کیفیت عکسا خرده نگیرید :) 






۱۳۸۷ آبان ۲, پنجشنبه

نمایش تئاتر Tartuffe در تئاتر اودوون اروپا Odéon Theatre de L'europe






چند هفته پیش نمایش تارتوف رو در تئاتر Odéon دیدم . در اینجا بیشتر میخوام مطالبی رو بگذارم که خیلی ازشون نگذشته باشه ولی این یکی رو استثنا قائل میشم چون خیلی خوشم اومد . کارگردانش Stephane Braunschweig بود که یکی از بهترین کارگردانان تئاتر در حال حاضر در فرانسه هستش . 
تارتوف یکی از مهمترین نماشنامهای مولیر هستش همون قدری که انگلیسیها به شکسپیر و آلمانیها به گوته مینازند فرانسویها هم مولیر خودشونو دارند . 
این نماشنامه که در سال ۱۶۶۴ و در دربار لویی چهاردهم برای اولین بار به نمایش در اومد داستان تارتوف ٬روحانیه مذهبیه (کاتولیک ) که مرید چشم بسته ای به نام ارگون Orgon داره و در حالیکه همه اطرافیان ارگون میدونند که تارتوف آدم دو رو و ریا کاریه ارگون به حمایت از اون ادامه میده تا اینکه یک روز تارتوف سعی میکنه زن ارگون ٬ المیر Elmire  رو تصاحب کنه که در عین ناغافلی ارگون که در زیر میزقایم شده بوده مچشو میگیره . (عکس دوم ) و دست تارتوف رو میشه و با این حال سعی میکنه ارگون رو از خونش بیرون کنه و داراییهاشو با استفاده از نفوذش پیش شاه از آن خودش کنه . در این صحنه آخره که شاه وارد میشه و حق رو به ارگون میده و تار 
توف دستگیر میشه . 
با اینکه آدم نقش شاه رو تحسین میکنه که به این دورویی پایان میده در عین حال در کارگردانیه Braunschweig  میشد در شخصیت ارگون این نیاز عمیق انسانی رو به اعتقاد دید این نیاز به باور داشتن به چیزی ماورایی و بالاتر و فکر میکنم درسته خیلیها تارتوف رو تجلی لائیسم در جامعه فرانسه میدونند ولی به نظر من نقش شکننده ارگون خودش گواهی بیشتری به نفش اعتقاد در زندگی شخصیه آدمهاست . 

تارتوف اونقدر معروف شد که حتی الان در زبان فرانسه و انگلیسی کلمه Tartuffe به معنیه شخص  مذهبیه دورو و ریاکاره . 

در نمایش براونشوایگ شاه از درون یک تلویزیوون صحبت کرد که جالب بود  :) 

Tartuffe, در تئاتر ادوون  تا ۲۵ نوامبر ۲۰۰۸ نمایشش ادامه داره . 





 

۱۳۸۷ آبان ۱, چهارشنبه

Jacques Villeglé در مرکز پمپیدو  




هفته گذشته هم از نمایشگاه Jacques Villeglé در Centre Pompidou ( اینجا بهش میگند Beaubourg که اسم محله ایی که مرکز درش واقع شده ) ... Jacques Villeglé هنرمند فرانسویه که در دهه ۶۰ جزو گروه واقع گرانان جدید (Nouveau Realisme ) بوده و الفبای کارش کار با کلاژ هست اون پوسترهای مختلف رو میبره میچسبونه رو هم یا  آتیش میزنه کنار هم میچینه و میگذاره بپوسند  و نتیجه اش کارهای هست که در عین حال که تصادفی به نظر میرسند خیلی کار برای ساختنشون برده شده  . اون سعی میکنه از طریق این پوسترها و حروف بزرگ الفبایی که درشون درهم و بر هم دیده میشند با مشاهده کننده ارتباط بر قرار کنه ...

 نمایشگاه به نسبت بزرگی بود و من تونستم چند تا عکس قاچاقی بگیرم . از رنگ آبی کهنه شده اش خوشم میاد (عکس آخر )

 نمایشگاه تا ۵ ژانویه در مرکز ژرژ پمپیدو  در پاریس 

!Tokyo یک تریولوژی جالب در مدح توکیو




هفته پیش فیلم سه قسمتیه توکیو رو در UGC Les Halles دیدم . از سه کارگردان دعوت شده بود در مدح توکیو فیلم بسازند 
اولین قسمت Michel Gondry کارگردان فرانسوی بود که من خیلی دوستش دارم که بسیاری از کلیپهای Björk رو کارگردانی کرده و فیلم Eternal Sunshine of a spotless mind رو ساخته و به همه توصیه میکنم دیویدی Directors Series رو بگیرند و با کاراش آشنا بشند . فیلم خیلی آروم شروع شد و خیلی از خیابونهای توکیو رو میشه دید در هنگام فیلمبرداری ... در مورد زوجی بود که دختره ترجیح میده تبدیل به  صندلی بشه تا بتونه آدم مفیدتری باشه ... شوخ طبعی همیشگی دیوید گندری رو میشد در این فیلم هم دید . 

فیلم دووم از Leos Carax بود که در اون یک موجود عجیب و غریب با ریش قرمز(monsieur merde ) (آقای مدفوع ) از شبکه های زیرزمینی توکیو بیرون میاد و مردم رو میترسونه یا میکشه و وقتی دستگیر میشه هیچ کس جز یک نفر نمیتونه حرفاشو بفهمه (زبونش شبیه لهستانی بود با این فرق که موقع حرف زدن بعضی وقتا خودشو کتک میزد !!!! در آخرش هم در حالیکه میخواند اعدامش کنند یه هو با نگاه به دریچه هوا ناپدید میشه !!!

فیلم سوم از Joon Ho Bong بود که در اون یک شخص منزوی که سالها از خونش بیرون نرفته عاشق دختری میشه که براش پیتزا میاوورد و برای اوولین بار از خونش خارج میشه تا اون رو ببینه و پیدا کنه . قسمت خیلی جالب فیلم جایی بود که مرد در طی سالها  خونش رو با جعبه های پیتزا و کاغذ توالت مصرف نشده روی هم چیده شده تزیین کرده بود

در مجموع فیلم عالیی بود قسمت سووم خیلی خنده دار بود و من واقعا از ته دل خندیدم (چیزی که خیلی به ندرت در سینما اتفاق نمیفته )  ولی قسمت اول هم باید گفت که خیلی خوب ساخته شده بود و با ایکنه کارای تکنیکیش زیاد بود با این حال از لطافت انسانیه خارق العاده ای برخوردار بود . 


۱۳۸۷ مهر ۳۰, سه‌شنبه

Frontiere de l'aube ( مرز سحرگاه) فیلم جدید Philippe Garrel


یکشنبه شب هم در UGC Les Halles در یک سالن خالی از تماشاچی مرز سحرگاه رو دیدم آخرین فیلم فیلیپ گارل کارگردان فیلمهای مستقل سینمای فرانسه ٬داستان رابطه عاشقانه که در اون دخترخودکشی میکنه و وقتی پسره سعی میکنه دوباره عاشق بشه دختره هی در آیینه ظاهر میشه و از اون میخواد  که از دوستش جدا بشه و به اون بپیونده .... و پسره هم ... این کار رو میکنه !

جشنواره فیلم کن امسال با این فیلم شروع شد و نقش اول هم به عهده Louis Garrel پسر خوشتیپ کارگردان بود !

.فیلم بسیار ظریفی در مورد عشق و تا کجا باید عاشق موند و تا کجا میشه عاشق موند .... و اصلا باید چیه !!!
 از فیلمبرداریه سیاه سفید در خیابونهای پاریس و دورهمیهای بین دوستان در حالیکه گفتگوهاشون درپس زمینه شنیده میشد خوشم اومد . 

فیلم عالیی بود !



Vicky Cristina Barcelona فیلم جدید وودی آلن


جمعه شب در حالیکه خیلی مطمئن نبودم آخرین فیلم Woody Allen رو درUGC Les Halles دیدم (خیلی از Penelope Cruz خوشم نمیاد بخصوص بعد از دیدن عکسای خیلی بیخودش روی تبلیغات Loreal و Mango )

خیلی شکفتزده شدم چون خیلی فیلم خوبی بود بخصوص روندی که وودی آلن با رابطه پول و خوشبختی دست و پنجه نرم میکنه ... که در عین حال که ممکنه خیلیا خوشبخت به نظر برسند چقدر عقدهها رو میشه در زندگیشون کشف کرد وقتی روی یک جاهای حساس پا میگزاری .
عین همین سردرگمی رو میشد ۲ سال پیش در فیلم Matchpoint دید . متاسفانه که در فیلمهای جدید وودی  عشق همیشه بر خلاف فیلمهای قبلیش پیروز نمیشه .  اسکارلت جوهانسون مثل همیشه لطافت خودش رو چاشنی فیلم کرده بود و پنه لوپه کروز در نقش زن هیستریک خیلی خوب ظاهر شد . 


نمایشگاه Emil Nolde در گران پاله






پریروز در Grand Palais نمایشگاه امیل نولده نقاش اکسپرسیونیست آلماتی رو دیدم . عاشق کارای آبرنگی نولده هستم فکر میکنم خیلی جالبتر از کارایی باشه که با گروه Die Brücke (جنبش هنریه اوایل قرن بیستم که دردرسدن المان نشأت گرفت و ارنست لودویش کیرشنر هم از اعضای اون بودند)  کرذه بود . 

از کارای جالب ارائه شده نقاشیهایی مذهبی نولده بود که به قولی از مدرنترینهای نقاشی مذهبیه . مثل صلیب کشیده شدن مسیح که عکسشو گذاشتم . 

عکاسی ممنوع بود با این حال چند تا عکس همینجوری گرفتم 
 
Emil Nolde : Grand Palais Paris , till 19.01.09